صراحی می زند بانگ اناالحق


بیا ساقی بده جام مروق

من از حلق صراحی می ننوشم


به وقت صبح تسبیح مصدق

ببین بر چهره ی خوبان که از می


عرق چون می زند بر گل معلق

می و شاهد به غایت سازگار است


ولی با خاطر پاک محقق

حدیث عاشقان این است بی شک


برین هم عاقلان دارند صدق

مرا باری از این معنی به سر نیست


به پیش جمله می گوییم مطلق

به مشتاقان می صافی حلال است


دریغ افسردگان را آب خندق

نزاری کو که بی رخسار جانان


ندارد کار ما سامان و رونق